اما در اين ميان خدا شناسان و انسان هاي مومن تنها دل به خدا سپرده و شب و روز مشغول ذکر خدا هستند و معتقدند که تنها ياد خدا آرامش بخش دلهاست.
نماز ياد و ذکر خداست، نماز تسلي بخش و آرامشگر دل هاي مضطرب و خسته و مايه صفاي باطن است. در اين ميان در جامعه اسلاميافرادي را مي بينيم که کم کم از نماز فاصله گرفته و به جرگه غافلان در مي آيند، آنچه در اين نوشتار به طور گذرا به بحث و بررسي آن خواهيم پرداخت همين موضوع است که چرا برخي افراد (مخصوصا جوانان) با اهميت ويژه اي که نماز در دين اسلام دارد و کليد سعادت بشر است از اين فريضه غفلت مي ورزند و نسبت به آن بي توجه هستند.
در ابتدا ويژگي هاي جوانان را بر شمرده ايم و با دسته بندي جوانان به سه دسته: جوانان معتقد، جوانان اعتقاد گريز و جوانان متزلزل، عوامل باز دارنده در باورمندي جوانان به نماز را مورد بررسي قرار داده و در ادامه چند مورد از آسيب هايي که جوانان در اثر غفلت از نماز به آنها دچار ميشوند را بيان نموده ايم و بعد از نتيجه گيري، چند پيشنهاد ارائه شده است.
اسلام دين فطرت است و آموزه هاي حيات بخش آن چونان زلالي گوارا بر کوير دل مينشيند و عطش خداجويي و خداخواهي را فرو مي نشاند. جواني بهار عمر است و نماز، شبنم طراوت بخش اين فصل است. بايد جوان را شناخت و نماز را به او شناساند. بايد به او اجازه داد تا با نيروي فطري و زلال خود آزادانه حقايق را بکاود و گوهر فطرت را از کاوش در صدف طبيعت بيابد.
لذا قبل از ورود به بحث در مورد جوان، بي توجهي و غفلت او از نماز و آسيب هايي که در اين رهگذر بر پيکره جامعه و جوانان وارد ميآيد. بهتر است نگاهي گذرا داشته باشيم بر ويژگي هاي جوانان سپس وارد مقوله غفلت آنان از نماز شويم:
در بررسي نظرات و ديدگاه هاي روانشناسي به تعاريف متفاوتي از دوره نوجواني و جواني برميخوريم.
مجموع يافتههاي تعاريف نشان ميدهد که نوجواني و جواني از ديد روانشناسان، دورههايي است که فرد در آنها، داراي جنبههاي افراطي و اغراق آميز در سلوک و رفتار، توفان و فشار جسماني، بحراني ترين دوران زندگي، مرحله دگرگوني ژرف شخصيتي، نابساماني در ساختار فيزيولوژيکي، بحران خودشناسي، مشکل اجتماعي شدن، مساله جنسي، بيماري هاي رواني و مانند آنهاست.
اسلام نيز اين دوره را سکرالشباب تعبير ميکند که بيانگر در هم بودن انديشهها و عقايد، زمان قدرت نيروي بدني، شور و توان، رشد توانمندي هاي جسماني و عقلاني، آمادگي پذيرش مسووليت، شکل گيري شخصيت، دوران ابهام و پوشيدگي، شعله وري نيروي شهواني وشکل گيري احساسات ظريف و سرگردان است.
همه جوانان، بحران انقلاب ژرف و شديد شخصيتي را ميگذرانند و دگرگوني بلوغ، بر حسب وضعيت اجتماعي، شخص و حتي محيط جغرافيايي و فرهنگي جوانان تغيير ميکند.
مهمترين نکته اي که در دوره جواني قابل ذکر است، آن است که جوان، همه پذيرفتههاي دوران کودکي، به ويژه مسائل مربوط به مذهب را زير پرسش ميبرد و ميخواهد با توجه به شخصيت شکل پذير و استقلال جو، نظامياز ارزش ها درباره دين، حقيقت، زيبايي و قدرت به دست آورد. نظام ارزش ها، مبتني بر شيوه نگران جوان از زندگي وموقعيت او در جهان و در مورد پديدههاي پيراموني است.
جوانان را از ديدگاه باورمندي ميتوان به سه دسته تقسيم کرد:
1) جوانان معتقد
2) جوانان اعتقاد گريز
3) جوانان متزلزل
1) جوانان معتقد:
در برگيرنده جواناني است که افزون بر تثبيت ويژگي هاي شخصيتي و انگيزشي در آنان، داراي کنش اجتماعي تعريف شده، روشن و شکل يافته اي هستند. اينان با درک شرايط محيطي، شناخت نسبتا دقيق از ماهيت و هويت خود، آگاهي از هنجارها، ارزش ها، اخلاق و آيين اجتماعي جامعه خود، به مرحله اي از ديدگاه کارکرد رسيده اند که با شناسايي شاخصهاي هدفمندي در حال و آينده توانايي نگريستن به چشم اندازهاي پيراموني دارند.
2) جوانان اعتقاد گريز:
در بر گيرنده جواناني است که به دليل نابساماني هاي موجود در محيط خانوادگي، آموزشي و اجتماعي از يک سو و نبود پرورش و آموزش درست، برخوردار نبودن از ديدگاه هاي انديشه اي و شناختي، برخورداري از امکانات مالي و رفاهي مهار نشده، اثرپذيري از تجددگرايي و رفاه زدگي، تهيدستي فرهنگي و شناختي در مقولههاي گوناگون،خودشيفتگي ناشي از پوچ گرايي فرهنگ خانواده و گروه همسالان، خود باختگي اعتقادي و انديشه، پذيرش ضد ارزش هاي طبقه اي و نابهنجاري هاي ديگر، بر گريبان جامعه و خانواده در آويخته اند. اينان همواره در تعليق فکري، روحي شخصيتي و رفتاري، بي آنکه ارزش زمان را دريافته باشند، صرفا رفاه پسندي خويش را معيار سرزنش طبقات اجتماعي جامعه مي دانند.
3) جوانان متزلزل:
در بر گيرنده جواناني است که در طبقههاي گوناگون (بالا، متوسط، پايين) وجود دارند.پيشينه اين گروه، نشانگر آن است که باورمندي مذهبي، ناشي از شرايط موجود در محيط خانه بوده است و با برخي از ارزش ها و اخلاقيات و معتقدات آشنايي داشته اند. از ديدگاه روان شناختي، از شخصيتي متزلزل برخوردارند. آسيب پذيري آنان،ناشي از نفوذپذيري احساساتي، دنباله روي کامل و بدون بررسي از همسالان و حتي شخصيتهاي کاذب ذهني، نرمش ناپذيري، خواست غريزي، رايگان گذراندن زمان خود در برنامه بهره گيران آنان است.
عوامل بازدارنده در باورمندي جوانان به نماز:
عوامل متعددي در باورمندي جوانان نقش بازدارنده دارد که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود، پر واضح است که بازدارندگي اين عوامل با يکديگر برابر نبوده و برخي تاثير بيشتر و تعدادي تاثير کمتري را دارا مي باشند.
1) نقش منفي محيط خانواده:
عوامل بازدارنده در محيط خانواده که به گونه اي در ارتباط با اقامه نماز است. ناشي از چند عامل عمده است که سازش گذراي دوره خردسالي را به نوعي ايستادگي و ناسازگاري روحي و رفتاري تبديل ميکند، اگر چه بحث اجزاي آن بسيار گسترده ونيازمند بررسي بيشتر ميباشد، اما به دليل محدوديت در زير اشاره اي مختصر به آنها خواهيم داشت:
الف) رفاه زدگي و تجدد:
در برخي از محيطهاي خانوادگي، پدر و مادر، يا داراي نقش انفعالي يا صريحا نقش بازدارنده دارند، اگر پدر و مادر در برابر فريضه نماز، بي تفاوت باشند يا آن را کاري عبث و بي نتيجه و ناسازگار با مسائل علمي روز بدانند، بي گمان آثار نامطلوبي در روحيه جوان بر جا ميگذارد که عامل مهمي براي ايستادگي دوباره در برابر ارزشها خواهد بود.
ب) عدم هماهنگي گفتار و کردار بزرگسالان:
وجود حالت دوگانگي انديشيدن، به دليل پيدايش دگرگوني هاي ذهني در جوان، همزمان با رويارويي با تناقصها و تضادهاي رفتاري و گفتاري والدين، موجب گسستن رشتههاي وابستگي اعتقادي مي شود.
ج) خودفتوايي:
بسياري از بزرگسالان اين گونه خانوادهها، خود نيز دچار فرافکني رفتاري، از راه توجيه گرايي آن به عنوان ابزار گريز از آگاهيهاي سطحي علم زدگي ميشوند. در اين حالت، ابزار توجيه به عاملي سيستماتيک براي توسل به اصالت عقل، اصالت انسان، بي نيازي ذات باريتعالي، بي خبري از جهان، خودگريزي، شيوه برخورد با تعارض ها و ناسازي ها و سرانجام، خود فتوايي تبديل ميشود.
د) بي توجهي والدين:
اگر کانون خانواده را مهمترين عامل در شکل گيري شخصيت جوانان بدانيم مسلم است که هر گونه برخورد و واکنشي نسبت به مسائل مذهبي و نماز تاثير مستقيمي در نحوه نگرش جوان به اين مسئله خواهد داشت، در برخي از خانوادهها، اوليا، خود به نماز اهميت نداده و اهميتي نيز به روي آوردن جوانان به نماز نخواهند داد.
در برخي ديگر، پدر و مادر عليرغم خواندن نماز نسبت به فرزندان خود بي تفاوت بوده و به امر پايبندي فرزندان به نماز هيچ وقعي نمي نهند.
به هرحال اين جوان که نسبت به ساير امور زندگي فردي و اجتماعي سربه زير و تسليم است. اهل نماز و ديانت نيست. اين بدان جهت است که والدين در آن امور تاکيد داشته اند اما در امور ديني اصراري به خرج نداده اند. مطمئنا اگر به بعد ديني آنها نيز توجه ميشد قطعا خللي در او مشاهده نمي شد.
2) نقش منفي محيط آموزشي:
از آنجا که زندگي اخلاقي جوان، بازتابي از نفوذ و تاثير محيط آموزشي بر رفتار اوست، هر گونه نقش راستين يا انفعالي و ناسازي محيط و تعيين کننده ايده گرايي و رفتاريابي نوجوان و جوان خواهد بود.
آنگاه که محيط آموزشي، بدون آگاهي و شناخت از بازتاب هاي درونگرايي و برونگرايي و ويژگي هاي دروني جوان، و به صرف بخشنامه، در شرايطي نابسامان و به اجبار، به نماز در مدرسه و اميد دارد تا بهانه اي براي گزارش به مديران داشته باشند. ترديدي نمي توان داشت که ميزان وازدگي و بيزاري، گريز و انفعال، خود فتوايي و... چنان افزايش مييابد که سال هاي پياپي بايد تا کارشناسان و عالمان اسلامي با بکارگيري راهکارهاي جبراني مطالعه شده بکوشند تا با خنثي کردن اين گونه نقشهاي منفي، جوان را به مقطع بي تفاوتي اوليه برسانند.
3) نقش منفي مربيان ديني و پرورشي:
فطرت انسان، بسيار نرمش پذير است. به اين مفهوم که براي فرهنگ و محيط، از بين بردن کامل يا تضعيف تواناييهاي بالقوه ژنتيکي، کاري آسان است. از سويي، تواناييهاي بالقوه انسان در محيط نامطلوب و نامساعد، به آساني تباه يا نابود مي شود; مطالعه اجتماعي شور و هيجان مذهبي و گرايش جوانان به مذهب، نمايانگر آنست که اگر مذهب در راستاي درست آن قرار گيرد، جوان را شيفته و مجذوب ميکند.
نکته اي که مربيان ديني و پرورشي از آن غافل هستند و يا تخصص آن را ندارند. از اين رو، هر گونه خشک انديشي ناآگاهانه و توجيه کننده هدف، بويژه در مورد ارزش هاي ديني، و بخصوص در مورد نماز، باز پس زدن احساس و خواست جوان است. هرچه ميزان پافشاري بر اينگونه الزام ها، نابخردانه شدت يابد، بنا به ويژگي ها و طبيعت و ماهيت جسمي - رواني جوان، ستيز گرايي و جدال و موضع گيري و حس خود درست بيني را در او تقويت خواهد کرد.
4) نقش منفي محيط اجتماعي:
ارضا نشدن نيازهاي آرماني و ارزشي جوان، يا ناشي از کردار و رفتار نابهنجار اوست و يا از نابساماني و نابهنجاري و تسامح موجود در جامعه سرچشمه ميگيرد. اگر چه ميتوان در شعار گفت که جامعه باز، جامعه اي است که با ارضاي نيازهاي اساسي انسان، به والاترين هدف هاي وي مجال بروز ميدهد، اما از يک سو، همه نيازها را نمي توان مشروع و بخردانه دانست و از سوي ديگر، ارزش هاي دگرگون شده و مفاهيم ارزشي در دوره جواني نيز مورد پرسش قرار ميگيرند. بنابراين آيا ميتوان الگوي بزرگسالي را بر جوان تحميل کرد ؟
5) نقش منفي برخي نهادهاي ارشادي جامعه:
هنگاميکه بزرگسالان، به جوان اجازه مخالفت کردن يا طرح پرسش ذهني خود را نمي دهند. در حقيقت او را از درک مفاهيم ضمني گوناگون، بي بهره ميسازند.
جوان از سن 14 سالگي، در زمان اجتهاد فطرت بسر مي برد; زيرا مباني اجتهاد و اظهار نظر در او رشد ميکند و به دنبال شناخت راه است. در اين حالت نبايد ابزار تقليد و تلقين را بکار گرفت. در اين سن او بايد طرف رايزني قرار گيرد تا حس مسووليت، واکاوي مساله و درک آنها در او بالنده شود. وي در اين دوره، اراده و تصميم گيري و رهبري محيط پيرامون را تمرين ميکند. دريغا که اين دو نيروي سازنده و ارشادي، هنوز بدون مطالعه ويژگي هاي گروه سني جوان و رها از شناخت فراگير آنان، بر اين باورند که آنچه خود پذيرفته اند و انجام مي دهند; جوان بايد بي چون و چرا بپذيرد و انجام دهد.
فرايند دگرگونيهاي دوران «بحران هاي من» در جوان، او را بر اين پندار ميکشاند که مبلغان، رهبران و ارشاد کنندگان، از نابسامانيهاي او شادمان هستند.
روحانيت و نهادهاي ارشادي، گاه از ارزش هاي سنتي استفاده ميکنند و ارزش هاي پيش بيني نشده در جوان را ناديده مي گيرند يا نمي شناسند; ارزش هايي که به وسيله فرهنگ منتقل نمي شوند و شرايط زمان آنها را براي جوان جالب و داراي جاذبه ميسازد.
ميزان و ملاک بهنجاري جوان، نهايت درجه سازگاري اوست نه سازش، زيرا سازش; تسليم بي قيد و شرط است ولي سازگاري، همنوايي آگاهانه با اصول و مباني است. دامنه دانستههاي جوان را بايد متناسب با شرايط، سليقه و ويژگي او افزايش داد، نه متناسب با خواست و سليقه خود.
اگر جواني احساس امنيت فردي و اجتماعي نکند، هيچگونه آموزه اي از سوي نهادهاي ارشادي اجتماعي، در او تاثير نخواهد گذاشت و اگر از پذيرش ظاهري و مقطعي او دلخوش باشيم. دامچاله دراز مدتي، براي خود حفر کرده ايم. از سويي، نا آگاهي جوان از دانش ضد اسلامي، به آساني او را در تعليق نگه ميدارد و توان قياس و استقرار و نتيجه گيري را از وي مي گيرد.
6) نقش منفي علم زدگي و روشنفکر گرايي:
گزند شايان توجه علم زدگي امروز آنست که چشم طبيعت بين علم زده، باز و چشم فطرت بين او بسته مانده است. بي گمان، آنگونه انسان شناسي که به قلم اين گونه علم زدگان نگاشته ميشود راهي به جز رويارويي با مذهب ندارد. از ديدگاه چنين انسان شناسي، سرگرم نگه داشتن انسان به هر پديده اي که بتواند بقاياي فطرت را به فراموشي سپارد و ريشه ارزش گذاري در راستاي فطرت را بسوزاند و نوعي ارزش هاي دروغين را جايگزين ارزش هاي فطري کند اصل دانسته مي شود. علم زدگي و روشنفکر گرايي پنهان امروز، بديهي ترين امور فطري انسان و به ويژه جوان را انکار ميکند به گونه اي که شرايط زيربنا و شناخت و ارزش گذاري انسان را روبنايي بيش نمي دانند. در حاليکه در جهان بيني فطرت، کمال انسان سازي در ارج نهادن به دستگاه شناخت است.
تلاش اين گونه علم زدگان بر آنست که جوان زير پوشش خود، خواه در محيط خانواده آموزشي، اجتماعي و خواه با کاربست رسانههاي گروهي به ويژه روزنامه و مجله و... را به اين سو جهت دهند که اعتماد به ادراک، ضد دانش و پيشرفت است، علم گراست و اگر شک نکند خودگراست. آنگاه که رقابت روشنفکري، مبتني بر تشکيک باشد، هر کس که در مسيرهاي بيشتري شک را سرايت دهد، روشنفکر تر است.
اين گونه علم زدگان طبيعت گرا ميکوشند با تحميل خود انديشيهاي طبيعت گرايانه خود، بريدگي از سنت، دليل جويي علمي براي هر پديده مذهبي، حتي دستورهاي صريح و روشن حضرت حق، تقدير گرايي مذهبي و نه خرافي، ناباورمندي ايماني و دل آگاه و مانند آنها را به جوانان زير پوشش آموزش و انديشه خود تحميل کنند و دريغا که جوانان بسياري بدون پژوهش و آگاهي، از آبشخور آنان سير ميشوند و بدون مطالعه، پذيراي قلم و بيان آنان هستند.
7) نقش منفي فشارهاي ناشي از جامعه:
يکي از علل مستقيم افت جوانان نسبت به مسايل ديني به خصوص فريضه نماز، فشارهاي ناشي از جامعه است. گاه جوان در يک محيط معتقد به نماز و ياد خدا بزرگ ميشود، سپس به منظور تحصيل يا به خاطر کار به محيط ديگر منتقل ميشود. محيطي که انگيزه شرارت و جاذبه جاهليت نسبت به مسائل ديني در آن شديدتر است. اينجاست که يک کشمکش خشونت بار دروني در او شکل ميگيرد که در نتيجه يا در برابر شرارتها، مقاومت مي کند يا آن جاذبههاي جاهليت و شرارت را ميپذيرد، به قول معروف هم رنگ جماعت ميشود.
8) نقش منفي احساس گناه در دل جوان:
«يکي از علت هاي مهم بي نمازي بچهها، احساس گناه است، نوجوانان بعد از اينکه دچار يک خطاي جنسي يا يک انحراف ميشوند که در سنين نوجواني (و جواني) زياد به چشم ميخورد از خودشان بدشان ميآيد و چون فکر ميکنند نماز خوان واقعي نيستند، نماز را ترک ميکنند.»
9) نقش منفي گروه همسالان:
بسياري از غفلت ها از مسائل مذهبي ناشي از مجالست با افراد غافل ميباشد به طوري که گفته اند «نقش گروه همسالان آنقدر جدي است که گاهي ميتوان انديشه اي را واژگون کنند و حتي در اين افراد و اعتقادات آنها اثر مي گذارند»، «المر» علي دين خليله قرينه»: وچه بسيارند افرادي که بر اثر مباشرت هاي گروه دوستان به بيراهه و فساد کشانده شده اند.
10) نقش منفي رسانه هاي تبليغاتي احزاب سياسي:
توسعه شبکههاي ماهواره اي و اينترنت توسعه دامنه تاثيرگذاري مطبوعات مبدل و سينما و مشکلات اقتصادي و بروز اختلاف ميان احزاب و تشکل هاي سياسي ميتواند ارزش هاي ديني و بنيان هاي اعتقادي جامعه را تحت تاثير قرار داده و آسيب پذير سازد.
11) نقش منفي ساير عوامل:
علاوه بر مواردي که بيان شد عوامل ديگري نيز موجب غفلت جوان از نماز مي شود که به جهت اختصار فقط به چند مورد اشاره مي کنيم:
الف) عدم آگاهي و بينش کافي از فرايض مذهبي بخصوص نماز
ب) تسويف (واگذاري امور به آينده): که اين طبيعت نفس بشر است که انسان را به ويژه در کارهايي که به مراقبت و دقت نياز دارد را به بعدا موکول مي نمايد. مسلما نماز نيز از اين قاعده مستثني نيست.
ج) سستي و تنبلي: بسياري از افرادي که نسبت به نماز پايبند نيستند، علت بي توجهي خود را نسبت به نماز تنبلي ذکر مي کنند و بيان مي کنند که به نماز اعتقاد دارند و حتي وجوب آن را نيز ذکر مي کنند، ولي به علت سستي و بي حوصلگي از انجام آن سر باز مي زنند که البته علت اصلي آن ضعف اعتقادي است. چون اگر از عمق به نماز اعتقاد داشتند هر چند سخت نيز باشد آن را به خاطر تنبلي کنار نخواهند گذاشت.
آسيب هاي ناشي از غفلت از نماز
نتيجه گيري
امروزه ما بيش از هر زمان ديگر نيازمند تفکر و انديشه درباره اتخاذ مناسب ترين و موثرترين و روش هاي پرورش و تقويت احساس مذهبي و رفتارهاي خداجويانه در ميان شکوفه هاي حيات و سرمايه هاي راستين جامعه فرداي کشور اسلاميمان هستيم تا آنها را از گزند طوفان هاي سهمگين بي اعتقادي و بي بند و باري حفظ کرده و از آسيب هاي غفلت از معنويات به ويژه نماز مصون داريم.
اهميت تقويت احساس مذهبي براي نسل ما در عصر حاضر به چند دليل است:
1)گسترش آلودگي در جهان امروز
2)توسعه خطر اعتياد به همه صورت هايش در جهان
3) توسعه تبليغات زهرآگين خصم در عصر جهاني بويژه در سرکوبي اسلام
4)سو» استفاده از مذهب پذيري مردم و القائات وارونه هر اسم مذهبي
5) وجود دوراهي و شک و ترديدهاي ناشي از ايسم هاي موجود در جهان
6)وجود تمايل به بي قيدي ها و احساس رهايي از همه آنچه تحت عنوان قيدي است و به همين ترتيب نياز به تعديل خود پرستي ها و خودمداري هاي بشر امروز و ايجاد قيد و کنترل براي هواي نفس انسان بحث خود را در کلامي از استاد قرائتي خلاصه مي کنيم، ايشان مي فرمايند:
«حقيقت آن است که در کار معرفي نماز کوتاهي هاي زيادي شده است و نتيجه آنکه نماز هنوز جايگاه شايسته خود را حتي در نظام اسلامي ما بدست نياورده است. اين مسووليت سنگين بر دوش دانشوران و آشنايان به معارف اسلامي است که نماز را به همه و به خصوص به نسل جوان بهتر و گوياتر بشناسند. از کودک دبستاني تا پژوهشگر دوره هاي عالي، هر يک به فراخور ذهن و معرفت خود مي توانند در راه شناختن نماز و رازهاي آن قدم هايي بردارند و با ناشناخته هايي آشنا شوند، حتي عرفاي بزرگ نيز براي سالکان وادي معرفت، اسرار الصلوه نوشته و آموخته اند. يعني اعماق اين اقيانوس همچنان ناشناخته و پيمودني است.
پيشنهادات (راهکارهاي عملي) :
1)آموزش مربيان در رابطه با نحوه برخورد با دانش آموزان و جذب آنها به نماز.
2)برگزاري کلاس هاي آموزش خانواده با موضوع نماز و چگونگي جذب جوانان به نماز.
3)جوان در برابر تحميل تجربه بزرگسالان به او، حساس و موضع گير است، بنابراين آنان بايد به جاي تکرار واگويي تجربه هاي خود خواستار دريافت يافته هايي از تجربه هاي جوان و بحث و گفت وگو پيرامون آن باشند.
4) تاليف و معرفي کتب سودمند که مورد علاقه جوانان نيز باشد.
5) بررسي و شناخت عوامل جاذبه و دافعه و به کارگيري آنها.
6) پرهيز از سختگيري هاي بيجا و غير منطقي.
7) برقراري ارتباط صميمي بين دو نهاد خانه و مدرسه و هماهنگ نمودن روش هاي تربيتي در اين دو کانون
8) گوش دادن به سوالات دانش آموزان و پاسخ به شبهات القا شده با حضور صاحب نظران در مدرسه يا تلويزيون.
9) هماهنگ کردن گفتار و کردار در خانه و مدرسه توسط اوليا و مربيان.
10) گنجاندن آثار و اسرار نماز در کتب درسي.
11) پرهيز از هرگونه برخورد قهرآميز و اجباري يا تحکمي با جوان براي اقامه نماز.
12) تنوع بخشيدن به برنامه هاي تبليغاتي در مورد نماز جهت جذب سليقه هاي مختلف.
13) تبليغ نماز به شيوه و روش هاي نوين.
14) ترک شيوه هاي سنتي و تبهر مبلغين به علوم جديد رفتاري- روانشناسي و ... .
15) آموزش صحيح خانواده با کمک گيري از رسانه هاي گروهي.
16) توجه به معنويت در تمام اجزاي نظام.
17) تنزل سطح اقتصادي و معشيتي مسوولين جهت مقبوليت در ميان جوانان و نوجوانان به خاطر توجه به سخنان آنها.
18) ساخت مساجد و نمازخانه هاي مناسب با توجه به شرايط روز و روحيات جوان.
19) بهره گيري از روش هاي علمي، خصوصا از طريق تکريم و تشويق نوجوانان و جوانان.
20) انطباق علم و عمل و رفتار و کردار مسوولين و مبلغين ديني.
21) در کتب درسي به مباني علمي نماز توجه شود.
22) تشکيل جلسات مستمر بين اوليا و مربيان جهت همسو کردن امر تربيت در محيط خانه و مدرسه.
23) مبلغ دين بايد آگاه ، مقبول و آراسته به صفاتي باشد که نوجوان را قانع کند.
24) استفاده از فيلم، تمثيل و ادبيات غني جهت تشويق دانش آموزان به نماز.
25) استفاده از هنر براي ترسيم زيبايي دين